دریا_صبور و سنگین_
می خواند و می نوشت
_...من خواب نیستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نیستم!
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراغ تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام